الکسا

خاطرات جالب و خنده دار

تبلیغات در سایت ما

♫ Land of Love ♫

تبلیغات
سرزمین عشق
دسته بندی ها
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
پشتيباني آنلاين
پشتيباني آنلاين
آمار
آمار مطالب
  • کل مطالب : 249
  • کل نظرات : 0
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 7
  • بازدید دیروز : 0
  • ورودی امروز گوگل : 1
  • ورودی گوگل دیروز : 0
  • آي پي امروز : 2
  • آي پي ديروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 1336
  • بازدید سال : 3135
  • بازدید کلی : 83517
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 18.221.53.5
  • مرورگر :
  • سیستم عامل :
  • امروز :
  • درباره ما
    ♫ Land of Love ♫
    به وبلاگ من خوش آمدید
    خبرنامه
    براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



    امکانات جانبی


    خاطرات جالب و خنده دار

    خاطرات جالب و خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    دیروز با آبجیم رفتم بیرون بعدازجلو ی کبابی رد شدیم دیدم ابجیم جلو دماغشو گرفته :
    من :چیه چرا دماغتو گرفتی بوش ک خوبه 
    ابجیم : اخه بو هرچی بهم بخوره دوس دارم بخورم وگرنه حالم بد میشه 
    یه صد متر رفتیم جلو تر چشتون روز بد نبینه بو فاضلاب میومد .
    گفتم آبجی جان نظرت راجبه این چیه بازم دوس داری بخوری خخخخخخخ

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    اقا بنده دیشب به اتفاق نامزدم  رفته بودیم بیرون میخواستم یکم سربه سرش بزارم راجع به ارواح و جن و این چیزا حرف میزدم حسابی ترسید منم کلی کیف کردم .
    اقا یدفه ی گربه پرید جلومن و ترانه
    من یه جیغ بنفش کشیدم و با سرعت نور فرار کردم
    همینجوری که میدویدم برگشتم اونو نگاه کردم دیدم  داره دویدن منو تماشا میکنه یعنی ضایع شدمااا

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    امروز سر جلسه امتحان بودیم...بعد منم به یه سوال نگاه کردم لامصب دستشوییم گرفت 
    بعد به مراقب جلسه خواستم بگم تا بذاره برم دستشویی.....بین"روم به دیوار" و " گلاب به روت" یه لحظه گیر کردم گفتم: آقا روم به گلاب دستشویی دارم 
    .....هیچی دیگه سالن امتحان منفجر شد منم الان در افق به سر میبریم

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    اقا خواهر ما چند سال پیش که تازه اشانتیون مد شده بود رفته بود خرید بعد خانومه گفت این محصول اشانتیون هم داره حالا این خواهر مام برگشته میگه میشه همینو که میگین رو ببینیم.
    تصور قیافه فروشنده رو به عهده خودتون میذارم.

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    امروز تو بازار دختر بچه ای رو دیدم نگاش به گوجه سبز بود،
    دلم براش سوخت رفتم براش یه پلاستیک پر کردم،
    بهش گفتم :
    بیا عمو نوش جونت، یهو با چشای اخم کرده گفت : گدا خودتی
    بذا بابام بیاد بهش بگم منو چی فرض کردی
    آب دهنمو قورت دادم و اصن وانستادما.. در رفتم !!!

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    آقا امروز رفتم طلافروشی واسه خودم انگشتر خریدم خیلی ذوق زده بودم چشتون روز بد نبینه سرم پایین بودوهمینجور داشتم نگاش میکردم وازدر میرفتم بیرون که باسررفتم تو شیشه.فقط همینو بگم حاضر بودم انگشترو بدم و فرار کنم کل ادمای داخل مغازه داشتن کفشاشونو گاز میزدن ازخنده

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    تا حالا دو بار نصفه شب با تشنگی خیلی شدید رفتم سر یخچال بجای شیشه آب شیشه آبلیمو رو سر کشیدم
    تازه یه بارم بچه بودم بجای آب عرق مرزه رو سر کشیدم......
    یعنی میگید دماغم مشکل داره؟؟

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    دیشب ساعت ۳شب بابام اومده بالا سرم بیدارم کرده میگه : پسرم پسرم !
    من : هوووم ؟؟
    بابام : بابا بیداری ؟
    من : آره بابا دارم تنیس رو میز بازی میکنم.
    بابام : زهرمار مگه من باهات شوخی دارم ؟
    من : پدر من خو ساعت ۳ بیدارم کردی میگی مگه خوابی ؟
    بترس از روز رستاخیز ، بترس از آتش دوزخ !
    بابام : بابا خوابم نمیبره بیا با هم شطرنج بازی کنیم !
    من : ای خدااااااااااا
    حالا داشتیم بازی میکردیم سربازو هفت هشت خونه تکون داد…
    من : بابا اون سربازه مازراتی نیست که اینجور میرونیش ؟!
    بابام : هزار بار گفتم احترام بزرگترت رو داشته باش ،
    پاشو گمشو بیرون میخوام بخوابم بچه سوسول ؛
    کسی که جنبه تقلب رو نداره اصلا باهاش بازی نمیکنم !!

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    نمیدونم چه حکمتیه هروقت من دارم یه فیلم ترسناک میبینم جای حساس فیلم یه دفعه یخچال میگه تاااااااااااااااااااااااا ق! یااینکه یه سوسکی،عنکبوتی چیزی ازبغلم رد میشه یایکی ازهمسایه هامون در رو محکمممممممم میکوبه به هم!از خودِفیلمه نمیترسم ازکابوسای بعدشم نمیترسم ولی دراثر اتفاقات فرا زمینی درطول فیلم قلبم میوفته توپاچم!!!

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    چند روز پیش تومدرسه داشتیم اب بازی میکردیم(الان فکر میکنید من دبستانی ام اما نه خیرم بنده دبیرستانی هستم)من از ابدارخونه یه لیوان استیلی برداشتم اوردم و شروع کردم به خیس کردن بچه ها یهو یکی از دوستام اومدو گفت ناظم داره میاد منم مشغول ابازی بودم تا فهمیدم اومدم مثلا اثار جرم(منظورم لیوانه)اونو قایم کنم پرتش کردم طرف دوستم تا اون قایمش کنه اما نشونه گیریم خوب نیود لیوان خورد تو سر ناظم هیچی دیگه چشمتون روز بد نبینه نفهمید منم اما گفت از کل بچه ها به اثتسنا چند نفر که خودمم جزوشونم انضباط کم میکنه

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    ۶ سالم که بود شبا داداشم ک می خواست بره اب بخوره تو تاریکی راه میرفت منم به محضه اینکه اون پا میشد منم بیدار میشدم…
    خلاصه یه روز داداشم بی سر و صدا پاشد رفت دست شویی دمه دست شوییمون یک چراغ ابی هست..
    منم صدا رو شنیدم بیدار شدم…
    بعد از این که داداشم اومد بیرون دیدم ی ادم با چهره سیاه تو نور ابی داره میاد طرف من …
    منم از شدت ترس بلند شدم لیوان ابی که بغلم بود و پرت کردم طرفش …
    چشمت روزه بد نبینه همچین خورد تو سرش که اصلا یادش رفت اسمش چی بوده …

     

    خاطرات جالب و خنده دار, سوتی های خنده دار

    مطالب طنز و خنده دار

     

    چند شب پیش خونه یکی از دوستام بودم ساعت ۱ بود بابا اس داد مگه صبح کلاس نداری ؟ گفتم اره دارم .
    بابا : بیا خونه . صبح چطور میخوای بیدار شی ؟
    من : به سختی …
    نزدیک ساعت ۲ بود رفتم خونه دیدم بابا نشسته تو پذیرایی گوشیشم تو دستشه قفل کرده رو اسی ک من دادم .
    صبح بیدار شدم برم دانشگاه دیدم ماشین بابا طوری پارکه ک نمیتونم ماشین خودمو از تو پارکینگ بیارم بیرون . سویچشو پیدا نکردم ماشینو جا ب جا کنم مجبور شدم برم بالا تو اتاقش . از خواب بیدارش کردم گفت چیه ؟ گفتم ماشینتو بدجوری پارکه نمیتونم ماشینمو ببرم بیرون سویچت کجاست ؟
    بابا : نمیدونم .
    من : پ الان چطوری ماشینمو بیارم بیرون ؟
    بابا : ب سختی …
    یعنی تو زندگیم انقده قانع نشده بودم


    بخش نظرات این مطلب


    برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

    نام
    آدرس ایمیل
    وب سایت/بلاگ
    :) :( ;) :D
    ;)) :X :? :P
    :* =(( :O };-
    :B /:) =DD :S
    -) :-(( :-| :-))
    نظر خصوصی

     کد را وارد نمایید:

    آپلود عکس دلخواه:







    تبلیغات
    نویسندگان
    ورود کاربران
    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع
    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری
    تبادل لینک هوشمند

      تبادل لینک هوشمند

      برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ♪♫ ♬♪♩♭♪♫ ♬♪♩♭♪♫ ♬♪....هــــــانــــا....♪♫ ♬♪♩♭♪♫ ♬♪♩♭♪♫ ♬♪ و آدرس hanna.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






    آخرین نظرات کاربران
    عنوان آگهی شما

    توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان

    عنوان آگهی شما

    توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان

    تبلیغات در سایت ما تبلیغات در سایت ما

    2010-2013 © تمامی حقوق مادی و معنوی مطالب، تصاویر و قالب متعلق به ((♫ Land of Love ♫ )) بوده و کپی برداری از آن فقط با ذکر لینک سایت مجاز می باشد. ترجمه شد توسط قالب گراف
    قالب طراحی شده و استفاده شده در: دانلود کرال و ترجمه و سئو و انتشار از:قالب گراف

    Facebook Twitter RSS

    الکسا

    به ♫ Land of Love ♫ امتیاز دهید